شکایت شتر
مردی هنگام مرگ خود در خواست کرد تمام اهل خانواده اش در بالینش جمع شوند
تا از آنها حلالیت بطلبد.
در آخر گفت شتر مرا هم بیاورید تا او هم مرا حلال کند، چون شتر را به
حضور او آوردند دست محبتی بر سر و صورت او کشید و گفت:
ای حیوان! مدتها بود که به من سواری می دادی و از برای من زحمت می کشیدی
چنانچه در این مدت صدمه ای به تو رسیده یا در آب و علفت کوتاهی نموده ام
مرا حلال کن.
شتر گفت: هر بدی از ناحیه تو به من رسیده میگذرم؛ مگر یکی از آنها را که
هرگز نمی بخشم و آن اینکه گاهی تو افسار مرا به پالان الاغ می بستی وسوار
او می شدی و مرا به دنبال الاغ می بردی و مردم با دیده حقارت به من نگاه
می کردند که الاغی جلو دار من شده، بر من اینکار تو سخت می گذشت و در
قیامت جلوی تو را می گیرم که چرا توهین به حیثیت من نمودی و الاغی رابر
من مقدم داشتی،
مگر نمی دانستی مقدم داشتن کوچک و نادان بر بزرگ و دانا خلاف عدالت و
گناهی نابخشودنی است!
(منبع: منهاج السرور)
-
یکشنبه 5 فروردین 1391 - 5:16:38 PM